شهریور نیم قرن پیش ماه پرجنب‌وجوشی بود برای همه. دلهره‌آور و عذاب‌آور اما بود برای دانش‌آموزانی که تجدید آورده بودند و در این ماه نتیجه ٣ ماه تلاش و کوشش خود را می‌دیدند. یا قبول می‌شدند و به کلاس بالاتر می‌رفتند یا مردود و مایه خفت و سرشکستگی خانواده‌های‌شان.

دانش آموزان دهه 50

همشهری آنلاین- نصیبه سجادی: نصرالله حدادی، تهران‌پژوه، که ذره‌ذره خاطرات تهران را زندگی و لمس کرده و آنها را بارها در کتاب‌ها و برنامه‌هایی که ساخته‌وپرداخته، نوشته و آورده است، این بار از دانش‌آموزان سال‌های دور این شهر می‌گوید؛ دانش‌آموزان دهه ٤٠ و ۵٠ پایتخت و آنهایی که تنبلی کرده بودند و یک‌درمیان نمره نیاورده بودند، باید تابستان درس می‌خواندند تا بلکه قبول شوند و سختی‌های ٢ یا ٣ سال نشستن در یک کلاس و عواقب آن را به‌جان نخرند.

رفوزه سرت رفته تو کوزه!

شهریور ماه متعلق به مدارس بود؛ آنهایی که باید ثبت‌نام می‌کردند برای سال بعد و دانش‌آموزانی که تجدید آورده بودند و در تعطیلات تیر و مرداد خود را آماده کرده بودند و این ماه باید می‌آمدند و امتحان می‌دادند.

طرح مسئله لاینحل و تنبیه بدنی ‌یک‌ساعته همه دانش‌آموزان کلاس

تقریبا از دوم و سوم شهریور این پروسه شروع می‌شد و با توجه‌ به تعداد تجدیدی دانش‌آموز که گاهی به ٧-٨ درس هم می‌رسید تا پایان شهریور طول می‌کشید. حدادی می‌گوید: «متداول‌ترین درسی که بچه‌ها در آن تجدید می‌شدند ریاضی بود. اگر دانش‌آموز قبول می‌شد در کارنامه‌اش قبولی شهریور درج می‌شد و خانواده‌اش خیلی خوشحالی می‌کردند و اگر مردود می‌شد مردودی شهریور در کارنامه می‌آمد و بدبختی‌ها تازه شروع می‌شد. همه به او طعنه می‌زدند. خانواده عزا می‌گرفت و دانش‌آموز هم باید می‌رفت دوباره در همان کلاس با بچه‌های کوچک‌تر می‌نشست. معلم به دانش‌آموزان دیگر می‌گفت به او بگویند «خفت» و آنها هم نامردی نمی‌کردند و همه با هم این کلمه را، که آن زمان بسیار تحقیرآمیز بود، یک صدا فریاد می‌زدند.»

«رفوزه سرت رفته تو کوزه»، «مردودی»، «دوساله» و «سه‌ساله» هم طعنه‌هایی بود که اسباب اضمحلال شخصیت دانش‌آموز را فراهم می‌کرد.» حدادی اضافه می‌کند: «کتک زدن هم بخشی از سیستم آموزشی دوران پهلوی و کاملا طبیعی بود. یادم نمی‌آید که آن زمان معلمی دانش‌آموزی را کتک‌زده باشد و مواخذه شود. مدرسه ما نزدیک خط راه‌آهن تهران تبریز بود. معلمی داشتیم که طوری مسائل ریاضی را طرح می‌کرد که کسی نتواند حل کند. بعد سوال می‌کرد و وقتی بچه‌ها نمی‌توانستند جواب دهند شروع می‌کرد به کتک زدن. نفر اول که داوطلب شده بود یک خط‌کش و نفر بیستم ٢٠ خط‌کش و نفر چهلم هم ٤٠ خط‌کش می‌خورد. هنوز یادم نرفته آن روز یک ساعت از زنگ کلاس گذشته بود و همچنان دانش‌آموزان داشتند کتک می‌خوردند.»

معلم ریاضی و یک خاطره خوب

مدارس البته دانش‌آموزان ضعیف را به حال خود رها نکرده بود و برای آنها کلاس‌های تقویتی تشکیل می‌داد. ٤-۵ مدرسه بودند که در این زمینه با هم رقابت و در رقابت با هم کلاس‌های تقریبا رایگان برگزار می‌کردند. مدرسه جاویدان، خوارزمی، هدف، مرجان، تمدن، دکتر هوشیار و خوارزمی از جمله این مدارس بودند. حدادی به اینجا که می‌رسد این بار خاطره‌ای خوب تعریف می‌کند، شاید کمی از تلخی‌های معلمان عبوس آن سال‌ها کم‌ کند. می‌گوید: «سال تحصیلی ١٣۵١-۱۳۵۲، دانش‌آموز رشته طبیعی کلاس دوازدهم (ششم دبیرستان) به‌صورت شبانه بودم و چون روزها کار می‌کردم و شب‌ها درس می‌خواندم در برخی از دروس می‌لنگیدم و نیاز به کلاس‌های جبرانی داشتم.

طرح مسئله لاینحل و تنبیه بدنی ‌یک‌ساعته همه دانش‌آموزان کلاس

به مدرسه خوارزمی مقابل دانشگاه تهران رفتم که جمعه‌ها کلاس داشت. یک دبیر ریاضی داشتیم به نام سید عبدالحسین آل‌رسول که بعدها شد صاحب امتیاز روزنامه زمان. جمله‌ای سر کلاس گفت که گفتن این جمله به نظرم در آن سال‌ها خیلی جرئت و جسارت می‌خواست. می‌گفت، فرزندانم؛ آنقدر خوب درس بخوانید تا به مدارج بالا برسید و دختر شاه را با منت بر سرِ شاه بپذیرید و اگر خود را باور داشته باشید هیچ کاری نیست که شما نتوانید انجام دهید. انسان بزرگی بود بارها نکات درسی را با طمانینه و بسیار شمرده شمرده تدریس می‌کرد. در پایان تدریس با خوشرویی تمام در کلاس می‌ماند تا تک‌تک با او خداحافظی کنیم و از کلاس خارج شویم.»

کد خبر 880570

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha